ستارگان دوکوهه بـــــدون شـــرح...
| ||
|
همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی به جمع مبارزین پیوست و چندین مرتبه از طرف ساواک منزلش تفتیش شد با ورود امام خمینی (ره) به کشور عزیزمان به مدت سه روز در بهشت زهرا (س) و محل استقرار امام (ره) نگهبانی داد. پس از پیروزی انقلاب ورامینی مسئولیت آموزش تاکتیک کمیته انقلاب اسلامی را برعهده گرفت، سپس به جمع جهادگران پیوست و فیسبیلالله برای کشاورزان روستای سیستان و بلوچستان کار کرد. در زمان تسخیر لانه جاسوسی به تهران بازگشت و به عنوان اولین نفر وارد سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) شد، در همین زمان مسئولیت آموزش نظامی دانشجویان پیرو خط امام را بر عهده گرفت و برای آنان اسلحه تهیه نمود. ورامینی در سال ۱۳۵۸ با یکی از خواهران پیرو خط امام آشنا شد و با حضور در خدمت امام (ره) و قرائت خطبه عقد توسط ایشان زندگی مشترک خویش را آغاز نمود. او در همان سال به عضویت سپاه درآمد و در مرکز آموزش سپاه منطقه به خدمت پرداخت. در زمان عملیات ثامنالائمه به جبهه شتافت. عباس در عملیاتهای بسیاری شرکت نمود. ورامینی یک مرتبه از ناحیه صورت مجروح شده است. در سال ۱۳۶۱ به دستور حاج همت و حاج احمد متوسلیان به فرماندهی ستاد لشگر ۲۷ محمد رسولالله (ص) منصوب شد و مدتی بعد به دستور آن دو بزرگوار رهسپار سفر حج گشت. سرانجام «مسئول ستاد سپاه ۱۱ قدر و قرارگاه نجف اشرف» در عملیات والفجر ۴ در منطقه پنجوین ارتفاعات کانیمانگا بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ به ناحیه پیشانی درتاریخ ۲۸ /۸/۱۳۶۲ به بیکران آسمان پرکشید و مزارش را در بهشت زهرا قطعه ۲۴ آسمانیتر کرد. ميقات او لشگر محمد رسول الله (ص) بود و تار و پود احرامش تقوا و تزكيه . هروله اش در خاكريزهاي عشق جان مي گرفت . آنگاه كه محرم شد ، عشق با شيرين ترين لهجه ها با او همكلام شد . طواف كعبه اش ، اوج پرواز دلدادگي بود. طواف را با پاي ارادت در هفت شهر عشق به جا آورد و نماز طوافش در قيام و قعود اقاقيا به سرخي نشست . شعله ور در عرفان عرفات (( لا اعبدما تعبدون )) را با صداي رسا براي برائت از مشركان ادا كرد . در شبانگاه مشعر ، زمزمة وجه الهي بر روح منتظرش باريدن گرفت . در سرزمين ايمان و تمنا ، جواز رهايي يافتي كه منايت كربلا بود . تو از حج مقبول ، پاي در جهاد مشكور نهادي و پاداش جاودان و گوارا يافتي و مصداق ، روش )) عند ربهم يرزقون (( شدي. در اين جا شايستة آن ديدم كه به زندگي حاج عباس وراميني از زبان مادرش بپردازم . چرا كه كلام مادر از سر اخلاص ناب است و تاثير و جذابيتي جادويي دارد: )) شبي خواب ديدم كه در بياباني ساكت و پر رمز و راز هستم . در مقابلم تپه اي پر از مرواريد زيبا و درخشنده بود . مردي روحاني و نوراني در كنار تپه قدم مي زد . عمامه اي سفيد بر سر داشت وقتي نزديك تپه شدم ، آن مرد نوراني ، يكي از مرواريدها را نشانم داد و گفت كه اين مرواريد از آن توست . مرواريد را برداشتم . مرواريد درخشندگي عجيبي داشت . خوابم را براي كسي تعريف كردم و او تعبيرش اين بودكه خداوند به تو فرزندي مي دهد كه نمونه است . بدنبال اين خواب ، خداوند به من فرزندي عطا فرمود كه زيبا و دوست داشتني بود . (( عباس )) ظهر5 بهمن ماه 1333 چشم به جهان گشود . من و پدرش تمام سعي و تلاشمان اين بود كه در تربيت عباس ، از هيچ كوشش فرو گذار نباشيم . او از كودكي شاد و با نشاط بود . دورة ابتدايي را در مدرسه (( جعفري )) در پاچنار گذرانيد . دورة متوسطه و دبيرستان را در مدرسه (( علميه )) سپري كرد . عباس بچه اي مذهبي ، فعال و زرنگ بود . از نوجواني ، وقتي كه محرم مي شد ، دوستان و همسالانش را در محل جمع مي كرد و هيات تشكيل مي داد و به سينه زني و زنجير زني مي پرداختند . ده روز اول محرم در خانه پيدايش نمي شد . عاشق سيد الشهدا (ع)بود . در محل ، به او عباس علمدار مي گفتند . عباس پس از گرفتن مدرك ديپلم به سربازي رفت . به رغم ميل باطني وارد ارتش شد ، چرا كه اصلاً دوست نداشت به رژيم شاه خدمت كند . از اين رو خاطرش افسرده بود . پس از گذرانيدن دورة سربازي ، در كنكور شركت كرد و در دانشگاه ، رشتة ((تربيتي كودك )) پذيرفته شد . به رشته اش علاقه داشت. همزمان با تحصيل به پرورشگاهها مي رفت و همچون يك پدر مهربان به كودكان بي سر پرست خدمت مي كرد . بيشتر شبها در پرورشگاه بيدار مي ماند و با مهرباني به تر و خشك كردن بچه ها مي پرداخت .
دوران انقلاب همزمان با اوج گيري انقلاب ، با شور و اشتياق زايد الوصف در راهپيماييها شركت مي كرد آن روزهايي كه قرار بود حضرت امام خميني (ره) از پاريس تشريف آورد . عباس سراسر شب در سرماي زمستان ، در بهشت زهرا ، با چند نفر از دوستانش ، براي حفظ جان امام ماند . روز ورود حضرت امام به ايران ، در بهشت زهرا به حفاظت مشغول بود .
لانة جاسوسي در 13 آبان ماه 1358 كه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام سفارت امريكا را تسخير كردند ، عباس اولين كسي بود كه وارد لانة جاسوسي شد . يك سال در آنجا فعاليت كرد . در همان لانه با يك دختر مسلمان و متعهد آشنا شد و ازدواج كرد و روز مبعث حضرت رسول اكرم (ص) خدمت حضرت امام رفتند و خطبةعقدشان را ايشان خواندند . زندگي خيلي ساده اي را با هم شروع كردند . همسرش نيز زينب وار همواره در كنار او ، در خدمت انقلاب و مردم مسلمان بود .
فعاليت در سپاه و جبهه پس از تحويل گروگانها عباس به عضويت سپاه پاسداران در آمد و در مركز آموزش سپاه منطقة 10 به فعاليت پرداخت . شبانه روز در سپاه كار مي كرد . در دستگيري منافقين تلاش جدي داشت . چند بار منافقين مي خواستند او را ترور كنند . جنگ تحميلي كه شروع شد ، مشتاقانه به جبهه شتافت . در عمليات ((بيت المقدس )) فرماندة يكي از گردانهاي تيپ حضرت رسول (ص) بود .در آن عمليات از ناحية صورت مجروح شد مدتي در بيمارستان
چگونگي شهادت شهيد وراميني پس از بازگشت از مكه عازم جبهه شد و پس از مدتي كوتاه ، در عمليات (( والفجر 4 )) در پنجوين براثر اصابت تركش خمپاره ، نيمه شب دوشنبه 28 آبان ماه 1362 به آرزوي ديرين خود رسيد و شهد شهادت نوشيد . سردار بزرگوار حاج همت ، دربارة تاثير شگرف زيارت خانة خدا بر عباس مي گويد : از مكه كه برگشت ، در يك دنياي ديگر سير مي كرد . تو خودش نبود. گوشه اي خلوت مي كرد و به نماز شب مي ايستاد و به راز و نياز مشغول مي شد. گريه هايش در نماز شب عارفانه بود . در تنهايي به درگاه خدا استغاثه مي كرد . در اوج ناراحتي امكان نداشت يك ذره اخم و عصبانيت در وجود اين انسان الهي راه پيدا كند . هميشه تبسمي نمكين بر لب بود . نظرات شما عزیزان:
در عرش صدای ارجعی پیچیده است
یا ایتها نفس بیا برگردیم... |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |